قلم مویی در دست گرفتم که رنگش بی رنگ برای اهل دنیا و خوش رنگ برای اهل عقبی است گاهی که دستانم می لرزد رنگ های بوم نقاشی ام از خطوط دلم بیرون می زنند انگار رنگ ها هم فهمیده اند که نباید در حصار مادی جسم من باقی بمانند با خود گفتم:مگر من از این رنگها کمترم؟؟؟ پس حصار تنگ خودم را شکستم و همانند پرنده ای زخمی به آسمان عشق گریختم!!!